بيست و سه ماهگی کارن و کارینا
کارن و کارینای عزیزم سال نو مبارک ... براتون بهترینهارو آرزو میکنم ... لباتون خندون و لحظه لحظه هاتون سرشار از شادی و سلامتی ... عاشقتونم
شیطنتهای یواشکی دوقلوها در روزهای پایانی سال که ما در حال اسباب کشی بودیم ....
دوتایی صندلیهاشون رو بردن پشت پرده (البته پرده ها که برداشته شد فقط یه زیر پرده مونده بود )... و باهم در مورد کارگری که در ساختمان نیمه ساخته روبروشون بود صحبت میکردن ... آقا هست ووو آقا نیس ...
کارن و کارینا این روزها با مداد رنگیهاشون سرگرم بودن ... و حسابی از نقاشی کردن لذت میبردن بخصوص کارن ... کارینا بیشتر دوست داره همه مدادهارو بگیره و کارن رو اذیت کنه ...
کارن در منطقه ممنوعه که پریزهای برق قرار داشتن ... و برای اینکه مادر اخم نکنه یه لبخند قشنگ تحویلش میده ... قربونه خنده های شیرینت بشم...
روزهای پایانی سال 93 ما در حال اسباب کشی بودیم و دوقلوها ازهر فرصتی استفاده کردن ....
کارن و کارینا باجعبه ابزار پدر حسابی سرگرم بودن ... و کارن هرکاری رو که پدر انجام میداد تکرار میکرد ... اینم یکی از اون صحنه هاست ...
بازی دوقلوها روبه فرشهای جمع شده ...
خدا حافظی با خونه قدیمی ...
خونه ایکه دوقلوها از لحظه بعد تولد توش زندگی کردن ... و هزاران خاطره شیرین و گاهی تلخ رو تجربه کردن ... خداحافظ ساختمان مهر ... وخداحافظ سال 1393 ...
سال 1394
سال نو مبارک عزیزای دلم ....
سال نو شما دوستان مهربان هم مبارک سالی مملو از شادی و سلامتی براتون آرزو میکنیم
کارن و کارینا قبل از لحظه تحویل سال نو ... در حال کمک به مادر برای گذشتن سفره هفت سین ...
جوجه های ناز من در کنار سفره هفت سین و آماده برای رفتن به عید دیدنی ...
امسال عید یه اتفاق افتاد و اینکه کارن از روز دوم عید دچار تب شد تا سه روز ... و بعد شروع آبله مرغون ... کارن خیلی بیحال شد ... ولی شکر که شدت نداشت و بعد سه روز بهتر شد ...
خاطره یک روز آفتابی و رفتن به دریاکنار
روز هشتم فروردین هوا حسابی آفتابی بود ... مامان و دوقلوها تا لنگ ظهر خوابیدن ... بعد اومدن پدر و خوردن نهار ... تصمیم به رفتن به دریاکنار گرفته شد ...(کارن و کارینا آماده برای رفتن به دریا ...)
و اینجا دریاست ... زیبا و دوست داشتنی ... و عشقولانه های کارینا و کارن
و اولین ماسه بازی دوقلوها که حسابی لذت بردن ... سیر نمیشدن از بازی ... کل وجودشون پر از ماسه شد ... و بیچاره مادر و پدر
برگشت به خانه ... کارن خسته و لالا کرده ... ولی کارینا سرحاله و از اشعه های خورشید لذت میبره ...وشایدم اذیت میشه ...
بلاخره کارینا موفق شد و با عینک مادر از اشعه های خورشید فرار کرد
کارن و کارینا در کنار سفره هفت سین آیدا جون ....
عشقای مامان در حال بازی در اتاق آیدا جون (ممنون ازخاله بابت شکار این عکسها از بجه ها)
اینم برادر زاده های عزیزم (دختردایی )در کنار کارن و کارینا
اینم یه عکس از کارن و کارینا در شب تولد دایی جان حمید (خیلی زیاد تولد و کیک تولد و بخصوص شمع و فوت کردنش رو دوست دارن )
سیزده بدر 1394
امسال سیزده بدر در کنار پدری و مادری و خاله و خانواده دایی جان حمید و خانواده دایی جان مجید و مهتا در باغ پدری به صرف نهار و بازی و... دعوت بودیم و حسابی خوش گذشت .... مخصوصا هندونه خوردن ...
کارن و کارینا با سبزه سفره هفت سین
کارن و درخت هلو در باغ پدری
کارن و تی کشی ....
اینم عروسک ناز مامان در کنار سبزه ....
زیباترین هدیه های خدا ، براتون سالی زیبا و روزهایی سبز و پر طراوت و ثانیه هایی سرشار از عشق آرزو میکنم ... دوستون دارم و از خدای مهربون براتون بهترینهارو میطلبم چون لایق بهترینهایید.