کارن کارن ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
کاریناکارینا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

عشقهای ابدی مادر ... کارن و کارینا

چهل و هفت ماهگی کارن و کارینا ی عزیز

        بازیهای دخترانه و پسرانه دوقلوها ...             کارن و کیسه بوکس ش که دایی جان دکتر براش هدیه گرفته     کارینا کیف یا کلاه ؟؟!!!!!!!!!!!!!   نقاشی ... نقاشی ... سرگرمی این روزهای بچه هاست با شدت و علاقه بیشتر     چشم چشم دو ابرو کارن و کلرینا قلم کارن پر رنگ و محکم ... قلم کارینا کمرنگ و محو ... ولی هر دو برعکس میکشن ...     آقای کلاغ کارینا...
17 بهمن 1395

چهل و شش ماهگی کارن و کارینا ی عزیزم

کارن و کارینا در کلاسهای خاله نرگس (آموزش در بستر زندگی) بازدید از بناهای قدیمی بازسازی شده (خانه اوصیا)           این ماه کلاسای بیشتری از کلاسهای خاله نرگس رو شرکت کردیم ... و امروز علارقم داشتن مهمان بچه هارو بردم برای شرکت در این بازدید جالب (خانه اوصیا) ... هوا هم سرد شده بود و بچه های زیادی هم شرکت کردن ... کارینا لجبازیش گل کرد و در بازیها شرکت نکرد ... و در پایان بچه ها با خوردن پفیلاهای خاله نرگس پز عازم خونه شدن ....     عروسک بازی عروسک مامان...   دکتربازی خانم دکتر م...
17 بهمن 1395

چهل و پنج ماهگی کارن و کارینا نازی

کافه گردی های دوقلوها بهمراه خاله جونی و مامانی     خوابیدن در اتاق جدا و مشترک دوقلوها ... که همچنان با بیقراریه کارینا  همراهه ...       سلام صبح بخیر ... کارتن ... دورااااا     کلاس ای مت ... و عادت کردن بچه ها به بودن بدون مادر ... و بازی و دوستی با بچه های دیگه ... کارینا هنوز یخش وا نشد ...     نقاش کوچولو ... نقاش کوچولوووووو   کارینا و مصرف بالای دفتر نقاشی و کتاب ....   کلاسهای خلاقیت نرجس جون و کارگاه عروسک سازی...
23 آذر 1395

چهل و چهار ماهگی کارینا و کارنم

کارن و کارینا و تارا در عروسی خاله فرشته تارا جون     روز پسر و عاشقانه های خواهر برادری     کارن و هدیه روز پسرش ... یه بنز سفید   کارینا و هدیه روز پسر داداشش       دسر پذون کارن و کارینا         چند وقتیه با مامان یکی از بچه های کلاس ای مت و گروه آشپزیش آشنا شدم و حسابی درگیر پخت کیکهای مختلف و دسرهای خوشمزه شدم و بچه ها هم از این سرگرمی جدید من بی نصیب نشدن ... اینجا هم باهم دسر پان درست کردیم ...     ...
17 آذر 1395

چهل و سه ماهگی دوقلوها کارن و کارینا

بارش ناگهانی برف در آذر ماه و برف بازی و شادی بچه ها ....       خواب و معصومیت کودکانه بچه ها ...   کارن و کارینا و دیدن کارتن و محو شدن       کلاس آی مت ...           بازیهای دونفره ... که اکثرا به ماشن بازی و قطارسواری روی مبل ختم میشه و صدای شیرین خنده هایی معصومانه کارن و کارینا         کتاب خوان کوچک مادر ...       و ماشین باز کوچک مادر ...   ...
17 آبان 1395

چهل و دو ماهگی کارینا و کارنم

            عکسهای اتلیه کارن و کارینا در  پایان سه سالگی         عصر پاییزی و یه روز زیبا در دریا کنار بهمراه کوشا و میشا عزیز که بچه ها خیلی دوسشون دارن                                           ...
17 مهر 1395

چهل و یک ماهگی کارینا و کارن جان مادر

شروع اولین کلاس آموزشی کارن وکارینا و شرکت در کلاسهای آی مت تولد هلنا در دومین جلسه کلاس ای مت   عید قربان ... یه روز آفتابی و قشنگ مهر... بچه ها صبح زود به عشق دیدن گوسفند بیدار شدن و زودتر ازهمه نوه ها به خونه پدری رسیدن ... و بعد از مراسمهای روز عید و کباب خوردن و بازی کردن به خونه مادر جون رفتن و نیمه دیگه عید رو اونجا سپری کردن         مادری جون مهربون ******************************** شب بخیر های عاشقانه و شیطنت آمیز کارن و کارینا        ***************************************** و با...
17 شهريور 1395

چهل ماهگی کارن و کارینا ی عزیزم

  زیبا ترینهای مادر در خواب ناز تابستانه   عاشق این ژستتونم بخدا ...   پتو بازی کارن و کارینا و همبازی این روزهاشون تارا نازی                                 عمو رضا آرایشگری هست که کارن و کارینا برای کوتاهی موها و یا سشوار کشیدن پیشش میرن ... و خیلی هم دوستس دارن و مشتاق دیدارشن ... یه روز صبح هم که من مشغول کارهای خونه بودم دیدم بچه ها دارن با هم بازی میکنن  و میخندن ... و با این تصویر جالب مواجه شدم ... یکی ارایشگر ...
17 مرداد 1395

سی و نه ماهگی کارن و کارینای عزیزم

دور دور زدنهای شبانه جوجه ها در شبهای گرم تابستان و بستنی خوردنهای شیرینشان برای تعطیلات عید فطر برنامه رفتن به ییلاق ریخته شد ... و بچه ها مثل همیشه اولین نفری بودن که خونه پدری آماده رفتن شدند ... ولی خوب تا امدن همه خانواده حدود ساعت ده  شد که براه افتادیم ... ما هم مهمون ماشین پدری و مادری بودیم ... بچه ها نیمی از راه را خواب بودن و حسابی هوا سرد شده بود و فضا مه الوذ شده بود ...کارینا هم که معمولا تو جاده حالش بد میشه حالش حالش بد شد ...ولی خوب خدارو شکر با همه سختی راه  بمقصد رسیدیم   ... بعد جابجایی و خوردن نهار و استراحت کردن همه سرحال بودیم و دور هم حسابی خوش میگذشت ... هوای بیرون سرد بود...
17 تير 1395