کارن کارن ، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره
کاریناکارینا، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

عشقهای ابدی مادر ... کارن و کارینا

بیست ماهگی کارن و کارینا

1393/9/17 15:26
نویسنده : فاطمه
526 بازدید
اشتراک گذاری

 

شکار عکس دونفره از  کارن و  کارینا توسط خاله جونی

کارن و کارینا منتظر پدر برای رفتن به مهمانی

 

 

 

کارینا و تارا (دختر دایی جونی) در مهمانی  تولد لادن جون

 

 

 

 

 

 

کارن و کارینا منتظر پدر برای رفتن به دد (در جستجوی خانه )غمگین

 

 

شین  (شیر) خوردنهای شبانه دوقلوها

 

 

 

لوسی لوسیهای کارن در حال گفتن سِنم(سلام)

 

کارینا در حال بازی با نانا کوچیکش (عروسک بازی)

 

 

 

 

کارن و کارینا در حال دیدن تی وی (بانی نی)

 

 

با هم بازی کردن کارن و کارینا ...که در پایان با دعوا همراهه .. گذشت از کارن و پیروز میدان کارینا ... البته گاهی هم کارن با گاز گرفتن کارینا حقش رو میگیره ... و کارینا گریه کنون ناز میشه و کارن دعوا ...

 

صبح بخیر عزیزای مامانبوسبوس

چاچا خوردن صبح گاهی کارن و کارینا (البته اگه بشه گفت صبحزبان آخه جوجو ها ساعت 11 از خواب بیدار میشن )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه شب خانه مادر جون ... نقاشی کردن کارن و کارینا ...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                          

 

 

اینم ادامه نقاشی کردن عزیزای مامان

 

 

 

 

 

 

 

 

شیر مرد مادر آماده برای رفتن به خانه پدری و مادری برای شب یلدا ...(به قول خاله تریپت مارو کشته )

عروسک من لباسی رو که مادرجون براش بافته پوشیده و برای رفتن به خونه مادری و پدری آمادست

 

اینم یه عکس دونفری در آغوش پدر

 

 

 

 

 

فرشته های ناز من تویه ماشین نشستن تا بریم برای شب یلدا ...

(این روزا کارینا دیگه دوست نداره تو صندلی ماشینش بشینه وخودشو از داخل کمربند صندلی بیرون میکشه و می ایسته و اگه موفق نشه تا رسیدن به مقصد گریه میکنه و میگه باز باز ... و کارن نگاش میکنه و گاهی اونم میخواد بازشه غمگینعصبانی)

 

اینجام حیاط خونه مادریه ... برای شام دایی جونا به سفارش مامان دارن کباب کوبیده درست میکنن (آخه کارن جان دوست دارن )زبان و همه بچه ها اومدن تو حیاط و بازی میکنن ... کارن در حال بازی با کلید برقهنه)

 

 

 

یه روز دیگه خونه مادری ... کارینا همه لباسهارو از ساکشون بیرون ریخت و داره باهاشون بازی میکنه ... و کارن هم فقط یه حولش اکتفا کرد و داره با اسبش دالی بازی میکنه ...

 

 

 

 

یکی ار روزهای تعطیلات این ماه دوقلوهارو بردیم پارک و دریا ... هوا هم حسابی سرد بود ... کارن همش تاب بازی میخواست و از تاب جدا نمیشد ... کارینا  همش دلش میخواست بدو بدو کنه و سرسره سوار شه و زیبا... و در آخر کمی هم تاب سواری کرد ( کارینا : تا تا باباسی ... سو سو ئه بشینبوس )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجام دریاست ... جایی که بچه ها دوسش دارن ولی کارینا میترسه ... ولی کارن حسابی عشق میکنه ...

 

 

یک سه شنبه آفتابی در باغ پدری جون

 

 

بلا بلایی کردنهای جوجه های مامان روی مبل ...

 

 

عاشق خنده هاتونم ... بوسبوس

 

 

تارا خوچله در کمد لباس سارا قشنگه

سه کار مهمه کارن و کارینا در روز : خواب ...  دیدن بی بی ... شین خوردن ...

 

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان راحله
9 دی 93 16:50
ماشالله خدا حفظشون کنه
فاطمه
پاسخ
مرسی
مامان مبینا
9 دی 93 17:08
ماشالله چقد نازنخدا نگه دارشون باشه راستی چه اسمای زیبایی هم دارن معنیشون چه میشه گلم؟ پیش منم بیا خوشحال میشم
فاطمه
پاسخ
مرسئ
مامان مبینا
9 دی 93 17:10
عزیزم دخملی هم شبیه پسره واااااای من میخوام بخورمشون
فاطمه
پاسخ
مرسی دخمری شمام نازه
مامانی
9 بهمن 93 22:15
بووووووووس برای گلای خوشگلم