سی و شش ماهگی کارینا و کارن عزیز
یه روز قشنگ بهاری به همراه کارن و کارینای عزیزم و جنگل و رودخونه و یه نهار چهارنفری و کلی آببازی
روزهای آخر تعطیلات عید بود که اولین گردش چهار نفری ما اتفاق افتاد ...
یه روز صبح بعد بیدار شدن و صبحانه خوردن هوا آنچنان خوب بود که مارو به آغوش طبیعت دعوت کرد و چه دعوت زیبایی ...
نیم ساعتی طول کشید تا مایحتاج یه گردش چهارنفره رو فراهم کردیم عازم شدیم به سمت سد و دریاچه و جنگل لفور ....
بعد کمی گم شدن در مسیرمون ... به مکانی کنار رودخونه رسیدیم ... تقریبا خانواده های زیادی زیر سایه درختها خوش میگذروندن و ما هم بهشون پیوستیم ... بعد خوردن نهار دیگه طاقت نیوردیم و رفتیم پاهارو سپردیم به آب روان و زلال و خنک ... و کارن و کارینا هم حسابی بازی کردن و لذت بردن و من هم صحنه هایی از شاریشونو ثبت کردم ...
روز خیلی خوبی بود ... و بچه ها خیلی خسته شدن و کل مسیر بازگشت تا پارکینگ خونه رو خواب بودن ...
خدا جونم ممنون از این خانواده کوچک ولی دوست داشتنی که به ما هدیه دادی ...
دکتر بازی (برای اولین بار) :
یه صبح که بچه ها در حال بازی بودن و من مشغول کارهام بودم درحالیکه گوشم به بچه ها بود شنیدم کارن میگه کجات درد میکنه عمو جون ؟... کنجکاو شدم ...
ومتوجه شدم بچه ها دارن دکتر بازی و آمپول بازی میکنن و کارن هم حرفای دایی جان دکتر رو وقتی مریض میشه تکرار میکنه ... دیگه مابقی اتفاقات در عکس مشهوده ...
اندر احوالات خواب بعداز ظهر دوقلوهای من :
بعد نهار و کمی شیطنت و انجام کارهای شخصیشون وقت خواب میرسه... و انها حسابی مقاومت میکنن و بلا بلایی شدید مثلا اسباب بازی میارن تو تختشون بعد به اصرار من میزارن تو کمد ... بعد از سر و کول هم بالا میرن ... و به خواهش زیاد من جدا میشن ... بلاخره مادر بستوه میاد تا شیطونهای بازیگوش من برای خواب عصر آماده شن و معمولا کارن راحتتر میخوابه ولی کارینا حتما به حضور من و وول وول خوردن نیاز داره تا بخوابه ...
مهمانی رفتن دخترک ناز مادر ... مراسم بار عروس دیدن هانیه جون
که برا اولین بار کارینا با مادر اومد و کارن با پدر رفت بیرون و پارک ...
اتفاق عجیب این بود که کارینا مدام با شنیدن صدای زنگ میگفت کارن اومده و همش منتظر کارن بود حتی موقع خوردن توت فرنگی ( که خیلی دوست داره ) و پدر هم میگفت کارن هم وقتی پارک بود احساس اطمینان نمیکرد و بیقرار بود و بعد کمی بازی میگفت بریم پیش کارینا ... و بلاخره اومد و کارینا هم باستقبالش رفت و گفت کارن جون بیاااا ...
آب فروشی کارینا بعد نهار
این حالت کارینا کلافه کننده ترین حالتشه وقتی نمیخواد کاری رو انجام بده ... بخصوص وقت غذا خوردن
آرایشگاه رفتن کارن پیش عمو رضا ...
اینبار بدون کارینا ... کارینا خانومم میخواد موهاش بلند شه برای عروسی عمه جونش ... البته کارن رو همراهی کرد ... پسر خوش تیپ من و عکسی بعد از آمدن از آرایشگاه
کامیون بازی دوقلوها که معمولا هفته ای یه بار انجام میشه بدلیل اینکه بعد کمی بازی دوقلوها دعواشون میشه ... ولی بازیهای جالبی باهم انجام میدن ... و قبل بازی هم کلی قول بمادر میدن که بی ثمر میمونه ...
پسر نازنینم و علاقه شدیدش به تعمیرات
تلفن بازی ...
تلفنی که هدیه خاله برای اولین عید دوقلوها به کارن جان مهربان بود ... البته مدتی ناپدید شده بود ... ولی جوجه ها پیداش کردن و با هم و مسالمت در حال بازی و تماس با همه کسانی که دوسشون دارن ...
مدل جدید نقاشی کردن دخمر نازی مامان
اینم حوله بازی بچه ها ...
این ریخت پاش کردنهای پدر باعث شده فرصتهای جدید بازی واسه جوجه ها پیدا بشه
و باز هم آخر هفته و پارک رنگین کمان
تولد پدری جون
پدری و نوه های گلش ( سلامت و شاد باشی پدر عزیزم ...)
دوچرخه سواری دوقلوها در خانه پدری در یکی از روزهای بهاری و سرد
با اینکه بچه ها چند روز دیگه سه سالگیشون تموم میشه ولی هنوز برای غذا خوردن مشکلات زیادی داریم و هم سلیقه نبودن بچه ها با هم بر مشکلات ما اضافه کرده ...
خاله جون در حال غذا دادن به کارن ... البته بعد از یک ساعت پشت میز غذا نشستن با وعده دوچرخه سواری ادامه میده پروسه غذا دادن به کارن رو ...
یه عکس زیبا
مادر از دیدنش سیر نمیشه
روز تولد و تزیینات و انجام تم مخصوصش ... و عکس امتحانی خاله از جایگاه دوقلوها که کارن کاندید شده