چهل و چهار ماهگی کارینا و کارنم
چهل و چهار ماهگی کارینا و کارنم 
کارن و کارینا و تارا در عروسی خاله فرشته تارا جون
روز پسر و عاشقانه های خواهر برادری
کارن و هدیه روز پسرش ... یه بنز سفید
کارینا و هدیه روز پسر داداشش
دسر پذون کارن و کارینا
چند وقتیه با مامان یکی از بچه های کلاس ای مت و گروه آشپزیش آشنا شدم و حسابی درگیر پخت کیکهای مختلف و دسرهای خوشمزه شدم و بچه ها هم از این سرگرمی جدید من بی نصیب نشدن ... اینجا هم باهم دسر پان درست کردیم ...
ماشین باز کوچک مادر ...
کارینا عاشق کتابهای می می نی ... کتابخون کوچک مادر
سوپرایز مهتا و دایی جان برای کارن و کارینا ... لپ لپ
کارن و دایی جان مهربان در فروشگاه ...و سلفیهای همیشگی و خاص دایی جان با اتا ریکا
اینم شکار یه عکس از کارینا توسط دایی جان در کنار سماور قدیمی مادری
بنزین زنهای کوچک مادر ... بچه ها عاشق بنزین زدنند و بوی بنزین ... و شبی نیست که بیرون باشیم و کارن نگه بریم بنزین بزنیم ماشین بنزین میخواد
پارک ......
خونه مادرجون و اماده برای برگشت به خانه
عروسی خاله فرشته تارا و سارا دختردایی جانها
اینجام شب حنا بندون خاله فرشته است
دست مادر و دختری ...
بازی های دخترونه پسرونه دوقلوها بااسباب بازیهای جدیدی که عمو کامی و عمه براشون خریدن بعد یه سرماخوردگی و تب شدید هردوشون.....
عاشثتم بخدا ....
پتو جون جدید بچه ها ...
بازیهای دونفره خواهر برادری که معمولا به ماشین سواری و گردش ختم میشه ....
شیر خوردنهای آخر شبی بچه ها در لیوان جدی و با نی
کارن و کارینا در تولد لعیا جون
و شب یلدا ی دوست داشتنی ....
عاشق خنده هاتم بهترین پدر دنیا و چه خوب که جگرگوشه های من این لبخند رو مهمون لبهات و دل پردردت میکنن...
کارن و فال حافظش در شب یلدا
کارینا و فال حفظش در شب یلدا
در عصر شب یلدا اقا کارن به پدریش سفارش لپ لپ دادن... و با پدری و کارینا تمام شهر رو در جستجوی لپ لپ گشتند و گشتند تا این باب اسفنجی باکس رو خریدن ...
آماده برای رفتن به شب یلدای زود هنگام در خانه مادر جون ...
پارک باب اسفنجی ...
بچه ها در کنار کلاس ای متشون علاقه به حل کردن کتاب های حدس بزن دارن و روزانه باهم کتاب حل میکنن و نقاشی میکنن ...
نقاشی کارن ... مامان و خاله دارن میرن بازار و خرید
