بیست وشش ماهگی کارن و کارینا
ق
دریا ... دریا ... دریا... و باز هم دریا و یه روز خیلی قشنگ با کارن و کارینا
برای تعطیلات خرداد ماه به همراه مادری و پدری و خاله و دایی جان و خانوادش و خان دایی و خانوادش به خانه ییلاقی در ییلاق نیراسم رفته بودیم و حسابی به کارن و کارینا خوش گذشت .... کوه نوردی ... تاب بازی ... بازی با دخترداییها ... و کباب خوری و از همه مهمتر رقصیدن های دسته جمعی لحظه های قشنگی رو برامون رقم زده بود ... و هوای خنک و دلپذیر کوهستانی ، آسمان پرستاره و ماه زیبا ، وزش شدید باد در نیمه های شب ،حس و حال خوبی به هممون داد ... فقط تنها مشکلش غذا نخوردن بچه ها بود ...
کوه پیمایی کارن و کارینا
عکس یادگاری پشت در بسته خانه های قدیمی ... البته بچه ها حسابی در میزدن ...
اینجا هم یه تخته سنگ به شکل شیر در بالای کوه وجود داره که هرساله کلی عکس یادگاری باهاش میگرفتیم و امسال کارن و کارینا اولین عکسهاشونو باهاش گرفتن و روی شونه هاش نشستن ...
زمان برگشتن رسید ... و کارینا کل راه رو تو بغل مادر خوابید ولی کارن مهمون ماشین دایی جانش بود و کل راه در حال رقصیدن ورجه وورجه بود
یکی از روزهای پایانی خرداد ماه که خاله امتحاناتش تموم شد کارن و کارینا بهمراه مادر و خاله جونی عازم دریاکنار شدن و حسابی خوش گذروندن ... دریا چه عالی بود و زیبا و مواج
کارن و کارینا آماده حرکت به سمت دریا ...
قدم زدن در ساحل ماسه های داغ ... بچه ها عاشق اینکارن
ساحل زیبای دریا و بازی با ماسه ها ... با سطلهای بازی ....
نازنین مادر ... هنوز از آب دریا میترسه و ترجیح میده دور از آب بازی کنه و با سطل آبی که کارن براش میاره سرگرم میشه ...
کارنم عاشق آب بازیه ... و اگه مراقبش نباشی میره وسط دریا ... برق لذت رو میشه تویه چشماش دید ....
و بازی های دونفره دو قلوهای من ...
دوسال گذشت ولی بچه ها هنوز با غذا خوردن مشکل دارن مخصوصا وقتایی که خونه نباشیم ... خونه هم که هستیم باید روی صندلیشون و درحال دیدن بی بی انیشتن یا خاله ستاره یا بانی نی یا فیلم تولدشون باشن ... یه مدتی هم هست که کارن پلو با تکه های انجیر خشک میخوره و کارینا با ماست ... و کارن تخم مرغ رو با پاستیل و کارینا با گوجه و خیار میخوره ...
اینم شیر خوردنهای آخرشب کارن و کارینا ... کارینا شیر دوست داره ولی کارن با تهدبد خاموش شدن تی وی میخوره و گاهی آنچنان سریع میخوره که بعدش میگه شمکم شمکم ...
یه جمعه دیگه و گردش در باغ به همراه پدری ... و آب دادن به جوجه اردکهای که تازه متولد شدن
آقای پدر و جوجه خروسی که برای بچه ها شکار کرده ... کارن نمیترسه و حسابی بغلش میکنه ... ولی کارینا میترسه از دور نظاره گره ...