کارن کارن ، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره
کاریناکارینا، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

عشقهای ابدی مادر ... کارن و کارینا

بیست و نه ماهگی کارینا و کارن عزیزم

1394/6/17 15:43
نویسنده : فاطمه
472 بازدید
اشتراک گذاری

 

اوج  بازیهای دونفره کارینا و کارن  ... و پتو بازی و لبخندهای شیرین و خواستنیه عشقهای ابدی مادر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اولین پنجشنبه بیست و نه ماهگی دوقلوها و رفتن به شهر بازی  و حسابی بازی کردن و لذت بردنشون و در پایان با رفتن به رستوران حوریا و خوردن کباب کوبیده غذای مورد علاقه کارینا و کارن به اتمام رسید ... همیشه شاد باشید و لبتون خندون عزیزای مادر  

 

 

 

خونه مادری و بازی کارن و کارینا با عروسکهای خاله ...  ایندفعه هم مورچه های دوقلو خاله که هدیه خاله نسیم بود به خاله گرفتن و کلی ذوق کردن ...

 

 

و باز هم شهربازی مریم ... و اینبار خاله ستاره و نقاشی رویه تخته ... که برای بچه ها خیلی جالب و شیرین بود  

 

 

 

                                             

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و باز هم با اصرار دوقلوهام حمامرکردن به آب بازی تویه استخر و شنا کردن تبدیل شد ... و بعد هم حمام و حوله و لباس و ...  

 

 

 

 

عشقانه های کارینا و کارن ...

هرساله شب قبل عید غدیر شام خونه دایی مجید وفاطمه جون به صرف پیتزا مخصوص خان دایی دعوتیم ... اینجا هم جوجه ها حاضر شدن تا بریم به مهمونی و مادر هم چندتایی عکس شکار کرد ازشون ...  

 

 

 

صبح عید غدیر ... دوقلوها کمی زودتر بیدار شدن  و منتظر مهمونها هستند ... البته هر دو خواب آلودند بخصوص خسینا خانم ... و در حال دیدن تی وی کنار هم نشستند ...

 

 

پتو بازی کارینا ... کارینا عاشق پتو ست ... و هر وقت سر و صدایی ازش نیست زیر پتو با نانا خانومش در حال بازیه ..  اینجا هم در حال بازی با پتو جدیدی عمه جونه ..  

 

 ماه پیشونی مادر امروز میخواد با عمش بره به مراسم حمام عروس عاطفه جون ... خشکلکم اینجا آماده شده و منتظره عمه جونشه...

 

 

کارینا با مایو ... برای رفتن به مهمونیه حمام عروسیه دوست عمه جون  

 

 

یه روز قبل از عید قربان ... کارن و کارینا بعد خوردن صبحانه دیر هنگام راهیه خانه پدری شدن برای دیدن گوسفند قربانی ... البته کارن یه دوروزیه تب داره و بیحاله ... بچه ها از دیدن ببیی خیلی ذوق کردن,و با پدری رفتند پیشه آقا گوسفنده و نازش کردن ... گوسفنده هم خیلی چموش بود ... و بعد کمی بازی برگشتیم خونه ... 

 

 کمی گشت و گذار در باغ و بازی با ناتی که به علته ورود آقای گوسفند یه دو روزی رو از خونه به باغ تبعید شد تا کمتر پارس بکنه و حرص بخوره از دسته ببیی... 

 

 

 

صبح عید قربان و بیدار شدن بچه ها ساعت هفت صبح ... و راهی شدن به خونه پدری ...

حیاط خانه پدری و مادری و این خوشکل خانم هم که کنارشونه تارا جونی دختر داییه دوقلوهاست و البته خواهر کوچیکشون  

 

 

 

 

این جوجه های شیطون که یه جوجه مرغ و یه جوجه خروس هستند  دوستای کارن و کارینا هستند که مادری به یاد دوقلوها اسمشون رو کارن و کارینا گذاشت و اجازه داد آزادانه تو حیاط پوسه بزنن .... و بچه ها هم به عشق دون دادن و بازی کردن باهاشون با مادری همراه میشن و بازی میکنن ..  

 

 

اینم نقاشی کردن نازنینای مادره که با هم مشغول خط خطی کردن دفترهاشونن و رنگ کردن آمبولانس هلی کوپتر باب اسفنجی مته گل چشم چشم ابرو و ... هستند که به سفارششون مادر براشون میکشه هر کدومو دوبار ..  

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)