سی و یک ماهگی کارن و کارینای من
کارن و کارینا آماده برای رفتن به تولد سارا و تارای عزیز(دخترداییهای نازنین )
تولد سارا و تارای عزیز بود البته دوقلوهای خان دایی که شش سال اختلاف سن دارن ولی تو یه روز بدنیا اومدن به همه خوش گذشت البته بماند کارن و کارینا بعد باز شدن کادوها دلبسته سه چرخه تارا شدند و به سختی تونستیم به خانه برگردیم ..
جوجه ای ناز من اماده و شاد برای رفتن به پارک ... البته بهمراه کوله پشتی ...
کارن و کترینا درحال بازی های جداگانه ...
ژستهای نازنین دخمر مادر ...
یه شب به مهمونی رفته بودیم که صاحب خانه مرغ مینا داشتند ... و برای رفع خجالتهای اولیه کارن که به مادر میچسبه قفس پرنده رو براش اوردن و حسابی خوشحال شد و باهاش بازی کرد ... اونم حرف میزد و کارن و کارینا ذوق میکردن .
یه شب خاله نسیم و نیلوفر جون مهمون حونه ما بودن و خیلی به همه بخصوص بچه ها خوش گذشت ... البته کارن و کارینا بعد بیدار شدن از خواب عصر زودی اماده شدن و منتظر خاله نسیم بودن,...
دو دو چی چی ...
پارک مریم ... و جوجه هادر حال ساز زدن ... احساس میکنم بچه ها به ساز علاقه دارن و مخصوصا کارینا اگه جایی کسی ساز میزنه خیلی دقت میکنه به دستای نوازنده و سعی میکنه اونم انجام بده ...
یه روز کارن یه قناری دیده بود و به صاحبش گفت چیکار میکنه اونم گفت آواز میخونه کارن پرسید سازم میزنه ...
اخر یکی از روزهای پاییزی سری به پارک مریم زدیم بهمراه خاله ... بچه هابعد سوار شدن چند وسیله ( شایان ذکره که کارینا بلاخره بر ترسش غلبه کرد و سوار هلیکوپتر شد ... )به اتاق بازی رفتن که بچه های دیگه هم بودن . کارن مدام به همه سلام میکرد ولی کارینا بیشتر به بچه ها نگاه میکرد ... کارن دوست داشت همه رو رهبری کنه و شلوغ بازی ولی کارینا بیشتر وسایلی که داشت نگه میداشت تا کسی نگیره ... وافعا دنیاهاشون خیلی باهم فرق داره حدود یه ساعتی بازی کردن و برگشتیم خانه مادری ..
لگو بازی بچه ها ... حسابی سرگرم بودن هر کدوم به سبکی و یهو متوجه دوربین مامان شدن ...
بعد پایان سی دی های بانی نی بچه ها ماهی دوتا از سیدیهای درا رو هدیه میگیرن و اغلب صبحها بعد بیدار شدن مشغول دیدنش میشن و صبحانه هم میل میکنن ... کارن بیشتر از کارینا به تیوی دقت میکنه و کارتن دوست داره و البته خیلی چیزا هم یاد میگیره و لی کارینا بازی و کمی کنجکاوی در وسایل ممنوعه خونه رو ترجیح میده به تیوی ..
یکی از صبحها که بچه ها مشغول بازی بودن متوجه بازی قشنگ کارن شدم و چندتا عکس شکار کردم ... کارن همه عروسکهای کوچیکشو سوار قطار کرد و اونارو برد گردش ... یه جفت لک لک نر و ماده هم بودن که بهشون میگه عروس و داماد ...
امسال سرمای پاییز شدید شده و لباسهای ضخیم هم کاربرد پیدا کردن ... بچه ها هم یکی از صبحهایی که میرفتیم خونه مادری با دیدن آفتاب خوشحال شدن و کمی تو حیاط بازی کردن و منم از فرصت استفاده کردم و عکس گرفتم و این هم یه لحظه عشقولانه ...
یه جمعه خانه مادرجون و شیطنتهلی دونفره در آشپزخانه مادر جون که عمه درحال اشپزی بود ..
کلا جوجه هام عاشق رانندگی اند و کارن حرفه ای تر ... وقتایی که مادر راننده است بچه های خوبین و تویه صندلیشون میشینن... ولی وقتی پدر راننده باشه وای فقط منتظر فرصتی هستن که پدر یا مادر بره واسه خرید ... کارینا هم کم کم تو بغل مادر جا خشک میکنه .. با بوس دادنهاش اخمای مادر رو به خنده تبدیل میکنه و تسلیم میشه ...