کارن کارن ، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره
کاریناکارینا، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

عشقهای ابدی مادر ... کارن و کارینا

سی و پنج ماهگی کارینا و کارن

  سال نو مبارک   چهارشنبه سوری سال 1394 اندر احوالات چهارشنبه سوری اینو میشه گفت که مطابق هر سال خونه پدری و مادری همه جمع بودیم و هوا هم کمی سرد و گاهی بارون ریزی میبارید و بعلت خیسی زمین باغ  ما شب رو در پارکینگ خونه خاندایی سپری کردیم و با فشفشه ها و سیگارت و باقی وسایل آتش بازی که عمو فراز برامون تهیه کردند حسابی خوش گذروندیم البته کارینا اوایل کمی میترسید و گریه میکرد و در آغوش مادر و پدر و خاله بسر میبرد و کم کم به جو عادت کرد ...   دست دایی جان درد نکنه   با کباب جگر حسابی بچه ها لذت بردند و بعد از کلی رقص و آتش بازی نوبت به هوا کردن بالنهای آرزو بود که هدیه مادر (...
17 اسفند 1394

سی وچهار ماهگی کارن و کارینای من

  کارینا و کارن پس از شرکت در اولین مراسم عروسی ...     علارقم تصور همه هردو بچه های خیلی خوبی بودند و برخلاف قبل نه تنها کارن گریه نکرد بلکه تمام وقت روی سن رقص بود ... و در زمان برگشت به مادر گفت : مامان عروسی خیلی خوش گذشت فقط من شاپاش نگرفتم ... ... و پدر بهش شاپاش داد و فرداها با تعریف این قصه برای دیگران شادباشهای دیگه ای هم دریافت کرد ناقلا پسر من     جارو کشهای مادر ...     یه روز جمعه  آفتابی و رفتن به پارک .... بقول کارینا بلم پارک نوشیدنی ...     وای زانوی پسرم زخم شده ... او...
17 بهمن 1394

سی وسه ماهگی کارن و کارینای من

  برف بازی کارن و کارینا در بهمن نود و چهار در جاده فیروزکوه       نیمه بهمن ماه نزدیک به روز تولد پدر تصمیم گرفتیم به تهران ختنه عمو فراز بریم ... البته مادرجون و پدر جون و عمه هم با ما همسفر شدن ... حدود دوروزی تهران بودیم ... به بچه ها خیلی خوش گذشت و بهمراه ما کمی بازار  اومدند و با پدر و عمو و پدرجون به پارک هم رفتند ... و کمی خرید هم کردیم ... موقع برگشت هوا کمی گرم شد و در جاده فیروزکوه کمی برف بازی هم کردن ... کارینا با گفتن میترسم  یه جا وایستاد ولی کارن کمی برف بازی کرد ... البته یه خبر خوب این بود که عمه جون تصمیم به ازدواج گرفت و در مرحله آشن...
17 دی 1394

سی و دو ماهگی کارن و کارینای من

کارن و کارینا در جشن تولد لعیا جون                        تولد لعیا جون و خوشحالی جوجه هام ... کارن با کلاه اقا مسعود کلی ذوق کرد ... و کارینا هم از دیدن کیک و شمع و فشفشه ها کلی لذت برد ...                  ژست گرفتن نازنینهای مادر با عروسک جدیدشون که دوست های خوبی هستند برای خوابیدن در تخت خودشون ... کارن یه موشی داره که از خودش جدا نمیکنه ... و کارینا هم یه خرگوشه صورتی داره که تو رختخواب کلی بازی میکنه ...
17 آذر 1394

سی و یک ماهگی کارن و کارینای من

  کارن و کارینا آماده برای رفتن به تولد سارا و تارای عزیز(دخترداییهای نازنین )     تولد سارا و تارای عزیز بود البته دوقلوهای خان دایی که شش سال اختلاف سن دارن ولی تو یه روز بدنیا اومدن به همه خوش گذشت البته بماند کارن و کارینا بعد باز شدن کادوها دلبسته سه چرخه تارا شدند و به سختی تونستیم به خانه برگردیم ..               جوجه ای ناز من اماده و شاد برای رفتن به پارک ... البته بهمراه کوله پشتی ...              کارن و کترینا درحال بازی های جداگانه ...        ...
17 آبان 1394

سی ماهگی کارن و کارینا

از کودکی زیباترین تصویر های زندگی مادر لحظه خواب فرشته هاش بود و اینجا هم کارن و کارینا در حال خواب بعداز ظهر هستند ... راستی لازم به ذکر که بچه ها از اوایل این ماه تو اتاق خودشون و در تختخواب خودشون میخوابن ولی شبها منم پیششون و مابینشون میخوابم ... ولی دمدمای صبح میان کنار مادر ...                                                  حالتهای خوابیدن عشقهای نازنین مادر       &...
17 مهر 1394

بیست و نه ماهگی کارینا و کارن عزیزم

  اوج  بازیهای دونفره کارینا و کارن   ... و پتو بازی و لبخندهای شیرین و خواستنیه عشقهای ابدی مادر                   اولین پنجشنبه بیست و نه ماهگی دوقلوها و رفتن به شهر بازی  و حسابی بازی کردن و لذت بردنشون و در پایان با رفتن به رستوران حوریا و خوردن کباب کوبیده غذای مورد علاقه کارینا و کارن به اتمام رسید ... همیشه شاد باشید و لبتون خندون عزیزای مادر         خونه مادری و بازی کارن و کارینا با عروسکهای خاله ...  ایندفعه هم مورچه های دوقلو خاله که هدیه خاله نسیم بود به خاله گرفتن و کلی ذ...
17 شهريور 1394